۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

قمار

آرام نشسته بودم
پای همان دیوارِ سپید همیشگی
با آن پنجره ی رو به خوشبختیش
که خیال می کردم تا اَبد
برایمان
طلوع می آورد،
حتی هنوز
حلال ماه از لبانم نرفته بود
که خبر دادی
مرا ناغافل
در قمار
به سیاهی شب باخته ای؛
...
می دانی،
تنها جگرم سوخت
که بخدا ارزان باختی!


هیچ نظری موجود نیست: