۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

همان لیلا

گاه سنگینی سکوتت
همچون تلنگری
کوه غم هایم را
آوار می کند،
همان ها که
در گنجه های امید
پنهان کرده بودم
سالیان سال؛
و من
چه آسان می شکنم
و تو چه دیر خواهی رسید،
آنگاه که بگویی
دوستت داشتم
...
اما نگران نباش گلم
من هنوز همان لیلا،
دختر شاد اردی بهشتم
که این روزها
کمی غبار زندگی
بر چهره اش نشسته .

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

امشب

امشب ابر نیست
امشب باران نیست
امشب آسمان صاف است
امشب حال من خوب است
امشب
تو هم خوب باش.

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

بسته پستی

سعی کن این روزها
خانه باشی
می خواهم شادی هایم را
برایت پست کنم
آنهم سفارشی
به پستچی هم
می سپارم جز به لبخندی
از تو،
تحویل ندهد؛
نشانی هایت را هم
داده ام،
همان که مرد است
بوی زمستان می دهد
و
اردی بهشت را دوست دارد.
...
راستی،
کمی هم غم بود،
اما شرمنده
نگه داشتم
برای خودم.


۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

هیچ

ردپایت را
جایی،
اینجا دیدم
خواستم برایت
شعری بگویم،
هیچ نیامد
مگر
لبخندی بر لبانم؛
اما دروغ چرا
از خدا پنهان نیست
از تو چه پنهان
این هیچ هم حکایت ها دارد


۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

قهوه

نمی دانم
چرا این روز ها
قهوه ها تلخ تر شده اند،
شاید هم
این دهان من است که
طعم گس دریا گرفته است،
گفتم دریا
بوی رطوبت تمام کاغذم را پر کرد
هوس هوای شرجی شمال کرده ام
بوی جنگل
صدای موج
و دهن کف آلوده دریا
آنقدر که گفت
بیا و
تو تنها سکوت کردی؛
و من مانده ام
که این ساحل
چگونه بوسه های تلخ دریا را
تاب می آورد
هر روز و
هر روز
و
هر روز
...
راستی قهوه ات
سرد نشود گلم.


۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

یک شب زمستانی

تمام امشب برف مهمانم بود
او،
سپید سپید برایم می خندید
و من برایش
تنها تنها از پشت شیشه ها خواندم؛
او سرد رقصید
دانه دانه،
من
گرم به تماشایش ایستادم؛
تو
اما نبودی،
و عجب زمستان سردیست.


۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

حضور

وقتی نیستی
گم کرده ام
چیزی را،
جایی
شاید؛
...
وقتی هستی
پیدا می شوم،
سر تا پا
حتما.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

چمدان

چمدانم را با همه سکوت
با همه هیچ
از خاطراتت بستم،
دیر شده است
ماندن جایز نیست گلم
...
رفتم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

فنجان چای

هر بار که فنجان چای
گرمیش را
به رخم می کشد،
سردی فاصله هامان
چه نا جوانمردانه
نبودت را
فریاد می کند.
سردم است گلم
نمی آیی؟