۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

...

وسعت این شب ها
دیگر در حوصله ام نمی گنجد،
نمی دانم
این روز ها بلند شده اند
یا که من
بی تو،
اینچنین نا صبور گشته ام؟!
می بینی گلم،
تازگی ها چه ارزان
لغت شکیبا را
به وسعت فاصله هامان،
می خرند!
...
چه می شود کرد،
فدای سرت.




۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

امشب حالم خراب است

امشب باز،
همان دخترک روزهای اردیبهشت شده ام
که دلش چه کودکانه
می گیرد،
برای عروسک هایش
که هرگز سخن نگفتند
و برای تیله هایش
که هیچگاه
طعم کوچه را نچشیدند؛
...
اصلا امشب می خواهم
بجای تمام قهر های نکرده ام
تو را فراموش کنم و
به جرم تمام حرف های نزده ات
دلگیر شوم؛
...
لج می کنم و
به تلافی همه شعر های ناسروده ات
این شعر را نیمه کاره رها ...

امشب حالم خراب است
می فهمی؟!



۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

آفرینش

دروغ می گویند
آدمی را از خاک نساخته اند،
من خود یک بار از دست خدا
افتادم و شکستم،
ببین...


۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

اتوبوس

من باز هم صبر می کنم،
اما اگر پسر خوبی نباشی
اگر مدام سکوت کنی
و از نیامدن بگویی،
در اولین ایستگاه دستت را رها خواهم کرد،
چادر گلدارم را
بر صورتم می کشم و
آرام پیاده می شوم؛
انگار نه انگار که تویی بوده است
که منی،
آنگاه دیگر
هر چقدر هم که کودکانه برایم گریه کنی
هر چقدر هم که صدایم کنی،
بر نخواهم گشت.
...
گفته باشم!

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

برف

برف که می بارد،
تمام خاطراتت
شعر سپیدی می شود
که کودکیم با آن
آدم برفیش را می سازد.

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

خواب می بینم که...

این روزها مدام خواب می بینم،
خواب می بینم که نفس هایم به شماره افتاده اند
دستانم از خشم گر گرفته اند و
ذهنم را تا اطلاع ثانوی بسته اند،
و هرچه فریاد می زنم،
بی صدا، بر سرم آوار می شود
خواب می بینم که دیگر هرگز از خواب بیدار نمی شوم
و دیگر از خواب بیدار نمی شوند
خواب می بینم که خواب هایم بوی واقعیت گرفته اند
نارسیده، تلخ و گس
چیده می شوند
...
و من در خواب قول دادم
که تمام این روز ها را
تا به ته زندگی کنم؛
به شرط آنکه کابوسی بیش نباشد.




قایم موشک

قبول نیست،
دیگر با تو بازی نخواهم کرد!
اکنون
مدتهاست منتظرم
که بیایی
و مرا پیدا کنی،
اما تو
همچنان، چشم گذاشته ای
...