۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

مانده ام

این بار که به دیدنم آمدی،
اگر آمدی
مقداری زمان بیاور
می خواهم برایم صرفش کنی
در زمان حال

دیر زمانی ست که
بوی کلماتت را از خاطربرده ام
نه به یاد دارم
مرا به کدامین اسم دختران بهار می خواندی
نه به یاد داری
من به کدام لهجه
برایت از دریا می گفتم،
یا که تو را چند تیله دوست داشتم

اما هنوز که هنوزه دستانم
بوی کوچه های تابستان می دهد
و هوایی داغ
و
باورت نمی شود اگر بگویم
هنوز پاهایم خسته ی
خاطرات نا تمام مرداد است؛
و هنوز
شب ها به صدای سازت
که سکوت می نوازد
گوش می سپارم،
هر چند خارج میزنی استاد
تو نیز
سازت کوک نیست

حال مانده ام
در زیر کدام بهمن ماندی
که اینگونه تو را گم کردم؟





۱ نظر:

zahra گفت...

اينجاش عاليه:...يا که تو را چند تيله دوست داشتم:)