۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

قهوه

نمی دانم
چرا این روز ها
قهوه ها تلخ تر شده اند،
شاید هم
این دهان من است که
طعم گس دریا گرفته است،
گفتم دریا
بوی رطوبت تمام کاغذم را پر کرد
هوس هوای شرجی شمال کرده ام
بوی جنگل
صدای موج
و دهن کف آلوده دریا
آنقدر که گفت
بیا و
تو تنها سکوت کردی؛
و من مانده ام
که این ساحل
چگونه بوسه های تلخ دریا را
تاب می آورد
هر روز و
هر روز
و
هر روز
...
راستی قهوه ات
سرد نشود گلم.


هیچ نظری موجود نیست: