۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

چند وقتی ست گم شده ام...

احساس می کنم خودم را
در جایی از کودکیم
در یک روز اردیبهشت جا گذاشته ام،
شاید هم گم کرده باشم
می دانم این اتفاق همان وقت افتاد
که دست عروسکم را
در یکی از خیابان های بلوغ رها کردم؛
اکنون بیست وپنج سال از آن می گذرد
اما،
هرچقدر هم که عروسک می خرم
هرچقدر هم که دستش را محکم می گیرم
دیگر
هرگز پیدا نمی شوم!
...
ببینم گلم، تو مرا این دور و برها ندیده ای؟
چند وقتی ست گم شده ام

هیچ نظری موجود نیست: